از دیالوگ های مرگ بار
برخلاف بیشتر نوشته های وبلاگ این مطلب نوشته من نیست و نمی دانم که نوشته کیست و راستش آن قدر هم حوصله ندارم که دنبال نویسنده بگردم، فقط خوشم آمد و روی وبلاگ گذاشتم!
ما این را از گذشته
به ارث میبریم. ما این را از پارکوی. جمهوری. میدان شهدا. ولیعصر به
ارث میبریم. ما هیچوقت به تاریخ نه نگفتهایم. زیر دست و پا افتادهایم
اما به پای کسی نیفتادهایم. خراب شدیم اما خر نشدیم. خیس شدیم اما زیر چتر
هیچ حرومزادهای دو نفره قدم نزدیم. لگد خوردیم. فحش خوردیم. غصه خوردیم.
تعلیق خوردیم. رو به روی دانشکده از دست تو چای داغ خوردیم. اما حق کسی را
نخوردیم. ما این را از گذشته به ارث میبریم رفیق. راست میگویی. آدمها خوابند.
تا اینکه به مرگشان بیدار میشوند. اما ما همهی تاریخ پدرانمان را
خواب بودهایم. انگار کن که به حالا بیدار شده باشیم. نمیبینی که هیچ
لبخندی نداریم؟ اصلا دیدهای مردهها بخندند؟