صفحه اول سومین دفتر شعرم
من معنی عمر رفته می دانم اندوه دلی شکسته، می خـوانم
اصـــــرار نـــکن به ایــــن رفتن من پیش شب گذشته می مانم
* * *
در حضور بی معنی خود هیچ نمی یابم که به خود تسکین دهم. نوشتن فقط برای فرار از وحشت نوشتن است و ننوشتن یعنی مرگ!! مرگ که چند سالی است به سراغم آمده است. هیچ حرفی برای نوشتن پیدا نمی کنم، هیچ امیدی به فردا ندارم. از خود فراری شده ام. تب و تاب حضور هیچ کس و هیچ چیزی حرکتی به زندگی ام نمی دهد. می دانم باید کاری کرد، اما چه کاری؟ نمی دانم!
ساعت 2:45 1388/10/18
دلم از تیرگی روشن شب تاریک است جاده عشق میان من و تو باریک است
مرگ مـن گریـه ندارد،به خدا! بـاور کن آخر حسـرت فریاد شدن نزدیک است
اسفند 88
م. سهیل