هرزه نگاری

ژکوند می شود و باز راز لبخندش
به گونه های غمینم هجوم می آرد

لبان خسته من مات و مبهوتند

از آن نگاه که ناگاه تلخ می بارد

بگو به خاطره هایت که هرزه و مست

مرا ز یاد عزیزان من نینبارد

چنان که زل زده بر شعر هرزه من

گمان کنم که مرا سایه خود انگارد

بدتر از سانسور یک چیز وجود دارد،

خودسانسوری!!!!