شبی بی انتها بود و سرد و تلخ و شیرین
و مرد آهنگی برای جهنمش می ساخت
زن کنار پنجره ایستاده بود، زیر نور آسمانی اش
چه کسی این ویرانه را برای جهنمش ساخته است.
مرد با نگاهی دامانش را نوازش می کرد
سپس در عشق سقوط کرد - که جهنمش بود.
حال یک میدان مبارزه وجود دارد و یک شوالیه سرافکنده
که زیر لب برای جهنم خود زمزمه می کند.
آه بانوی بیچاره من، ای حالت نا امیدد کننده ی من!
او با یک شاهزاده ازدواج می کند، برای جهنمش
-آبرومندانه و ناراضی و نامشروع-
چرا چنین کرد؟ فقط برای جهنمش.
تب از شاعری به شاعری گسترش یافت.
چه کسی در جهنم بزرگ منشانه اش سوخت.
اما دستان پنهانی گلویش را فشردند،
و آواز او برای جهنمش در گلو شکست.
عشق قلعه ای است بلند، نشئه گی است، یک گودال قرون وسطایی است
آنگاه که تو را از دست دادم، جهنمش را درک کردم
ترجمه "مهدی مرسلی"
The nights were long and cold and bittersweet,
And he made a song for the hell of it.
She stood by the window, a heavenly light
Who created havoc for the hell of it.
He used to fondle every skirt in sight,
Then he fell in love-that's the hell of it.
Now there's a courtyard with an abject knight
Yodeling his head off for the hell of it.
O poor me, my Lady, my hopeless plight!
She married a prince for the hell of it.
-Honorable, unsatisfied, illicit-
Why bring it up? Just for the hell of it.
The fever spread from poet to poet
Who burned in the high-minded hell of it.
But the Untouchable had him by the throat,
And he stopped singing for the hell of it.
Love is a tower, a trance, a medieval pit.
When I lost you, I knew the hell of it.
"Edward Hirsch"
+ نوشته شده در جمعه سوم آبان ۱۳۹۲ ساعت 23:17 توسط م.سهیل (مهدی مرسلی)
|