نوشته ای از تاریخی نامعلوم و البته حالی نامعلوم تر
قول دادم که کسی را دگر عاشق نکنم
خستگی های تنم نبض دقایق نکنم
قول دادم به خودم باز، پس از رفتن تو
گریه هم کردم اگر ناله و هق هق نکنم
من سر حرف خودم هستم و هستم اما
بی تو من با چه امیدی و چرا دق نکنم
مانده ام پشت در دوستیت دست به در
چه کنم در بزنم یا که نه تق تق نکنم
فقط این دلخوشی مختصرم مانده به دل
که خودم را به کسی غیر تو لایق نکنم
پیکرم را بنهم بر سر یک موج بلند
غرق عشق تو شوم، میل به قایق نکنم
گاه با من دل من مویه کند یارم کو؟
چه کنم؟ گوش به این یار منافق نکنم؟
"مهدی مرسلی"
قول دادم که کسی را دگر عاشق نکنم
خستگی های تنم نبض دقایق نکنم
قول دادم به خودم باز، پس از رفتن تو
گریه هم کردم اگر ناله و هق هق نکنم
من سر حرف خودم هستم و هستم اما
بی تو من با چه امیدی و چرا دق نکنم
مانده ام پشت در دوستیت دست به در
چه کنم در بزنم یا که نه تق تق نکنم
فقط این دلخوشی مختصرم مانده به دل
که خودم را به کسی غیر تو لایق نکنم
پیکرم را بنهم بر سر یک موج بلند
غرق عشق تو شوم، میل به قایق نکنم
گاه با من دل من مویه کند یارم کو؟
چه کنم؟ گوش به این یار منافق نکنم؟
"مهدی مرسلی"
+ نوشته شده در دوشنبه بیست و چهارم شهریور ۱۳۹۳ ساعت 23:45 توسط م.سهیل (مهدی مرسلی)
|