ترانه


توی شبهای نبودت، منم و ماه و ستاره

تو شبی که تو نباشی ماه دیگه معنی نداره

کاش تو این خلوت بی تو، بغض من دووم بیاره

نذاره که روح ابرا، گریه شه واست بباره!

سهم تو رفتن بی من، سهم من موندن بی تو

چشم من خیره به جاده، تابلوها رو می شماره

تو برو راهی نمونده، حرفی نیست برای گفتن

چشم به راه تو می مونه دلی که چاره نداره

رفتی و بهارِ موهام، پر شد از برف زمستون

انگاری که بی تو هر روز، یه خزون بی بهاره!

دیگه فرصتی نمونده، راه پیش و پس ندارم

منم و بغض نبودت، شعرم و دفتر پاره

پرواز

خاطره اولین پرواز

یادم نمی رود

از میان یک تکه ابر گذشتیم

بالاتر که رفتیم

آن ابر در چشمم

زنی در نظر آمد

زیبا چون دلبری لم داده بر کنج آسمان

مهربان چون مادر

نرم مثل خیال

سی و چند ساله ام،

                         هنوز پرواز نکرده ام!!

خاک برای زتدگی

خواب یکی از دوستانم را می دیدم

-         انگار کم کم از واقعیت دور می شوم

خواب نما شده ام

خواب نویس شده ام-

موفق است

آن سوی آبها

انیمیشن می سازد پویانمایی-

بازی کامپیوتری- رایانه ای-

ندای و ظیفه و . . .

می گفت: اینجا چه می کنی؟

گفتم: تقریباً هیچ!

گفت: گرد دنیا را گشته ام

دنیا خاک برای زندگی زیاد دارد

گفتم: آری خاک ما به تمام جهان فروخته می شود

پائیز پدرسالار را خوانده ای؟

گفت: نه!

گفتم: بخوان، خاک و دریا را هم می شود فروخت

بیدار که شدم

جز سردرد و سرگیجه هیچ نبود،

                                         هیچ!

سرزمین خدایان


شب قبل از سالگرد تولدم بود

خواب می دیدم

در سرزمین خدایان به دنیا آمده ام

آه . . . چه سرزمینی، چه سرزمینی؟

شمالش فیروزه و یشم

شرقش زمینی داشت که در آن طلا می روئید

جنوبش  دریایی داشت به رنگ آسمان و از هر نقب که می زدی،

دلار فواره می کرد

غرب و شمال غربش بهشت بود

با تمام معنی کلمه

باغ های میوه و رودهای جاری بزرگ و دریاچه های شفابخش

حتی دریاچه ای داشت بر فراز کوه

.

.

.

چون پادشاهی مست قدرت بودم و غرق آرامش و لذت

بیدار شدم

دیدم خوابم دروغ نیست

در سرزمین خدایان زندگی می کنم

اما . . .

درست مثل گدایان!!!