کودکی


بچه بودیم و عشق کامک بود

دلخوشی مان دو جیب تشتک بود

سینه ات گرم بود و رویایی

مثل پرواز بادبادک بود

رفتنت تلخ بود و وهم انگیز

مثل پایان تلخ یخمک بود

ضربان سرم شب رفتن

نعره های هجوم موشک بود

زندگی تلخ مثل یک سیگار

چشم در راه حکم فندک بود

عاشقت توی هم همه گم شد

مرد قصه چقدر کودک بود

انفجار دو مین و یک بمب و

تانکهایی که عین قلک بود

ذهن آن روزهای کودکی ام

بین تانک و قطار در شک بود

دفتر کاهی، آب، بابا، نان

مبصری که خود مترسک بود

.

.

.

مهدی مرسلی

سگ سنگ نامه

دلم برای سگها می سوزد
چقدر برای تکه ای "نون"
سنگ شوند!!!
زندگی سگی با "نون" اضافه طولانی تر است!
و کمی دردناک تر!!

ترانه 2

بهم گفتی می خوام باشم ولی سخته نمی تونم
بهت گفتم برو اما بازم من از تو می خونم
خیالی نیست راحت باش، دل من قد یک دریاست
تو میری و تو قلب من هنوزم عشق پابرجاست
برات آهنگ می سازم، به رفتن ها نمی بازم
به یادت روز با شعر و شبا با اشک هم رازم
تو بودی اول عشق و تو هستی آخرین رویا
برو یک مرد می خونه به یاد تو لب دریا
تحمل می کنم تنها تو و یک قاب خالی رو
با اشکام آب می دم هر شب گلای روی قالی رو
رفیقم دود و دلتنگی، شب و یاد دلِ سنگی
تو و یک عشق کوتاه و من یک کوه دلتنگی