گم شده

در میان تخت خواب،

مبلمان،

پایان نامه،

تلویزیون و تماشای جشنواره گلدن گلاب

گم شده ام

به دنبال خودم می گردم

از شما کسی مرا ندیده است؟؟؟؟!

نوشته ای از بین چرک نویس های دوره دانشجویی

صدایی می رسد از دور

                               کمک

فریاد،

        از درد است،

از شمشیر،

               خنجر، تیر

نمی دانم

یکی افتاده خون آلود

تنش چون دستهایش سرد

دو دستانش سیاه و سرد

صدا نالنده می گوید:

برس فریاد رس! مردم!

سگی دست سگی در دست

به دستش دشنه ای، سرمست

سرش را می کند رنگین

به سان سفره ارباب دیرینش

چه اربابی به سان عاشقی هم بسترش معشوق

ستاند کام حتی از در و دیوار این خانه

چه گویم؟ خانه باید گفت نامش را

ولیکن خانه ی ما نیست

م. سهیل:

تاریخ و علت نوشتن معلوم نیست، تنها کاری که می توانستم بکنم این بود که نوشته را بدون اصلاح نقل کنم

چرا خواب...؟

همگی خوابیدند

کودکان در بغل مادرشان

پدران در بغل همسرشان

مادران در بغل باورشان . . .

همه از من پرسند:

"- تو چرا بیداری؟"

- بغل من خالی است-

کاش می دانستم

کیستی آن ور شب

                        که تو هم بیداری؟!

م. سهیل 6/3/83 ساعت 3:40 بامداد